محل تبلیغات شما

توسعه دریانوردی و دسترسی به بازارهای اقصی نقاط جهان، بیرون راندن رعیت ها از زمین های اجدادی در بریتانیا و ورود گسترده ماشین به عرصه تولید، چهره  زندگی شهروندان بریتانیایی و متعاقبا اروپا و سراسر جهان را زیر و رو کرد. رعیت رانده شده و فاقد زمین لشکر بیکارانی را ترتیب داد که برای خوراک بخور و نمیر ناگزیر از ۱۶ و بعضا ۱۸ ساعت کار روزانه بودند بی آنکه دستمزد کار طاقت فرسای شان کفاف زندگی خانواده چند نفره را بدهد. برای تامین هزینه زندگی حداقلی، بسیاری از اعضای خانواده ناگزیر از کار طاقت فرسا بودند و رختخوابهایی که هرگز سرد نمی شدند» به صورت شبانه روزی پذیرایی تن های خسته کارگرانی بودند که برای بازیابی قوای جسمانی خود فقط چند ساعت فرصت داشتند. و کودکان بیگانه با واژه بازی»، برای تامین غذای خویش و اندک کمکی به پدران و مادران درمانده شان ۱۴ ساعت کار می کردند. رعیت سابق و کارگر امروز با بردگان قدیم فقط دو قدم فاصله داشت:

  1. بردگان اختیار رد تقاضای ارباب را نداشتند
  2. خیال بردگان از بابت جیره غذایی اندک شان راحت بود

گرچه اندیشه سوسیالیسم به شکلی مبهم و کلی در میان برخی اندیشمندان قدیم مطرح بوده اما ظهور آن به مثابه یک جریان ی در اروپا در چنین فضایی رقم خورد. پس از چندین شورش و انقلاب ناموفق، هواداران سوسیالیسم در اروپا که گرد اندیشه های مارکس و انگلس و پیروان آنها جمع شده بودند در دهه ۱۸۸۰ به چنان نیرویی دست یافته بودند که سرمایه داری را به وحشت انداخته بود. بیسمارک، صدر اعظم آلمان، برای منصرف ساختن کارگران سوسیالیست دست به اصلاحات گسترده ای زد و برای نخستین بار امتیاز حقوق اجتماعی» را در قالب بیمه های درمانی، بازنشستگی و از کار افتادگی، پرداخت حقوق بابت روزهای تعطیل و اضافه کاری و .  به کارگران پیشنهاد داد. بدین ترتیب مفهوم حقوق یا درآمد اجتماعی» متولد شد، رویداد بزرگی که در ادبیات اقتصاد ی از آن با به سر عقل آمدن سرمایه داری» یاد می شود.

با پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه و تشکیل کشور شوروی، حقوق اجتماعی  نیز وارد دوران تازه ای شد. در حالیکه رهبران انقلاب کمونیستی قائل به برخورداری شهروندان از ثروت جامعه به تناسب نیازشان بودند، درعین حال با آگاهی از این که جوامع بشری آمادگی ذهنی این سبک زندگی را ندارند و اغلب بدون وجود انگیزه های مادی حاضر به فدا کردن خویش نیستند، حقوق اجتماعی را به شکل تازه ای به کار بستند. آنها نابرابری در حقوق و درآمد افراد را به عنوان یک واقعیت موجود پذیرفتند به نحوی که درآمد کارگران ماهر تا ۸ برابر ( و در پاره ای موارد بیش از ۲۳ برابر) کارگران غیر ماهر می رسید. اما از سوی دیگر برای تامین زندگی مناسب برای همه شهروندان، با وضع حقوق اجتماعی از جمله بهداشت رایگان، تحصیلات همگانی رایگان و بیمه های فراگیر و رایگان اجتماعی، شدت نابرابری را به طرز قابل توجهی کاهش دادند[1].

در میانه های دهه ۱۹۴۰ سهم حقوق اجتماعی کارگران شوروی بیش از ۴۰٪ حقوق فردی آنان بود و البته با توجه به اینکه حقوق اجتماعی به همه افراد به صورت برابر پرداخت می شد، قطعا سهم آن در زندگی کارگران کم درآمد به مراتب بیش تر از ۴۰٪ بود. فرض کنید متوسط حقوق کارگران ۵۰ واحد و درآمد شخصی یک کارگر ماهر ۸۰ واحد و کارگر غیر ماهر ۱۰ واحد باشد. این دو کارگر هر کدام ۲۰ واحد حقوق اجتماعی دریافت و در نتیجه نسبت حقوق آنان به ۱۰۰ در برابر ۳۰ می رسید. یعنی نابرابری در درآمد از ۸ برابر به ۳.۳ برابر کاهش می یافت. در این مدل دولت به مثابه نماینده کل جامعه، سود فعالیت اقتصادی را برداشت و جامعه را به سمت گسترش تولید هدایت می کند. با پیشرفت اقتصادی و ثروتمندتر شدن کل جامعه، به تدریج سهم درآمد های اجتماعی به قدری بالا می رود  که عملا تفاوت درآمد های فردی ناچیز می شود.

در دو دهه پس از جنگ دوم، بازسازی اروپای ویران شده تقاضا را برای نیروی کار که بخش قابل توجهی از آن در جنگ از بین رفته بود به شدت افزایش و اهمیت و ارزش آنها را در بالاترین مرتبه قرار داد. همزمان، جنگ سرد و رقابت ایدئولوژیک میان دو بلوک شرق (دنیای سوسیالیست) و غرب (دنیای لیبرال)، سرمایه داری غربی را ناگزیر از گسترش حقوق اجتماعی به عنوان سنگر دفاع در برابر جذابیت های اقتصادی دنیای سوسیالیستی ساخته بود. دوران طلایی سرمایه داری محصول چنین شرایطی بود.

در میانه های دهه ۱۹۷۰ در حالیکه اقتصاد دنیای لیبرال مجددا به سمت بحران می رفت، دنیای سوسیالیست نیز در فساد داخلی فرو رفته بود. اقتصاد نئولیبرال در چنین شرایطی سکان دار میدان شد و سرمایه را از انحصارات ملی و دولتی رها کرد. سرمایه داری در مهاجرت خود به اقتصادهای نو دوباره چهره قرن ۱۹ خود را نشان داد. نگاهی بر شرایط غیرانسانی و طاقت فرسای کارگران بنگلادش، کامبوج و دیگر کشورهایی که سرمایه های غربی در آنجا مستقر شده اند برای اثبات این مدعا کافی است.

البته نئولیبرال ها برای کاستن از حقوق اجتماعی در غرب خیلی عجله نکردند و  بسیار آرام و تدریجی در این راستا پیش رفته اند. اما تسخیر بازارهای جهانی توسط چین - که خود مقصد بخش بزرگی از سرمایه گذاری جهانی در ۴ دهه پیش بوده اما به طرزی هنرمندانه ت گذاری را به آنان واگذار نکرده است – اقتصاد های غربی را بیش از پیش تحت فشار قرار داده و بهانه را برای کاهش حقوق اجتماعی فراهم ساخته است. ظهور جلیقه‌زرد ها در فرانسه فقط یکی از نشانه های این بحران است. بحرانی که ماکرون رئیس جمهور فرانسه آن را ناچار به عقب نشینی و تامل کرده است.

در بخش دوم حقوق اجتماعی در چند کشور نمونه مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

 


[1]  برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب مبارزه قهرمانانه، شکست تلخ» نوشته دکتر بهمن آزاد مراجعه کنید.

۷۰ تریلیون دلار بدهی اقتصاد آمریکا  - بخش اول: سلطه دلاری زمینه ساز کسری مزمن

۲۴۴ تریلیون دلار بدهی اقتصاد جهانی وقتی همه بدهکارند! طلبکار کیست؟

به بهانه ناآرامی های اخیر اکوادور

حقوق ,های ,اجتماعی ,درآمد ,کارگران ,سرمایه ,حقوق اجتماعی ,را به ,سرمایه داری ,در این ,برای تامین

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مثل آزادی یک شاپرک تازه نفس خبرگزاری شهاب news Iranian shahab