محل تبلیغات شما

 


برای مطالعه مقالات مشابه، به سلسله مقالات خاورمیانه، آوردگاه قدرتهای بزرگ» در همین وبسایت مراجعه کنید.


 

همزمان با خروج آمریکای ترامپ از توافق برجام، بحثهای فراوانی در محافل ایران و جهان بر سر انگیزه آمریکا از این اقدام و پیامدهای ملی، منطقه ای و جهانی آن در گرفته است. عده ای آن را یک اقدام خودسرانه و احمقانه از سوی ترامپ و دار و دسته لمپن او در دولت آمریکا می دانند؛ بعضی برآنند که  فشار و لابی متحدان عربی و اسرائیل عامل این ماجراست و برخی نیز آن را بخشی از استراتژی کلان آمریکا برای استقرار نظم نوین مورد نظر خود می دانند.

از نگاه نگارنده، ظهور ترامپ و واژگون ساختن عمدی میز بازی یک اتفاق ناخواسته نیست، بلکه ثمره به بن بست رسیدن سرمایه داری نئولیبرال است که در نابرابری روزافزون داخلی و قدرت گیری جهش‌گونه شرق نمود یافته است. خروج از این بن بست مستم تغییر نظام فکری حاکم بر اقتصاد جهانی است. بدین منظور نظام سرمایه داری در اندیشه بازگرداندن سرمایه هایی است که تحت تفکر نئولیبرال از کنترل و نظارت دولتها خارج و در جستجوی سود بیشتر، در اقصی نقاط جهان پراکنده شده اند. این تحول، مستم یک دگرگونی ایدئولوژیک است و صرفا محدود به حوزه ی و اقتصادی نیست. جریانی که ترامپ نماینده آن است فقط میز مذاکرات اقتصادی-ی را برنگردانده، بلکه با عادی ساختن رفتارهایی که تا چندی پیش حتی یک نمونه در خفای آن برای سرنگونی یک دولت کافی بود، بستر فرهنگی را هم دستخوش تغییرات بنیادین ساخته است. از سوی دیگر سردمداران این جریان، پس از فروش موفقیت آمیز دوگانه اوباما – ترامپ، اکنون ترکیب تازه ای از آقا خوب – آقا بد را عرضه کرده اند و به تدریج دوگانه ترامپ – بولتون و پمپئو وارد بازار ت می شود و جای تعجب نخواهد بود اگر به زودی شاهد بازگشت جوخه های ترور مک کارتیستی باشیم. دورنمای وحشتناک و تاریکی که دستگیری فضاحت بار جولیان آسانژ از نخستین نشانه های آن است.

اگر رویدادهای جهان از این دریچه دیده شوند آنگاه می توان دریافت که اتفاقات نقطه ای که این روزها رخ می دهند در حقیقت بخشی از یک پازل بزرگ اند. پازلی که درصدد است  طی یک تا دو دهه اینده جهانی تازه را جایگزین جهان فعلی سازد. برای تحلیل اوضاع جهان از دریچه این نگاه، بایستی نگاهمان را مجهز به عدسیهای تازه ای بکنیم. عدسیهایی که تحولات زیست محیطی و تاثیر شگرف آن را بر کلیت زندگی انسان و به ویژه نظام اقتصادی آینده تشخیص دهند. یا عدسیهایی که از لابلای حرفها و تقلاهای ظاهرا بی ربط، خط سیر جنگ سرد آینده را درک کنند.

عدسیهای جدید از آن روی لازم اند که هر یک از این عرصه های گفته شده (تغییرات اقلیمی و جابجایی قدرت در شرق و غرب) می توانند به تغییری شگرف در جایگاه برندگان و بازندگان وضع موجود منجر شوند. گراهام آلیسون استاد دانشگاه هاروارد و نویسنده کتاب "تله توسیدیدی" می گوید در 500 سال گذشته 16 بار قدرت مستقر توسط قدرت نوظهور به زیر کشیده شده است که 12 بار آن از طریق جنگ بوده است. این در حالی است که در تک تک آن 12 مورد، هیچ یک از طرفین تمایلی به جنگ نداشته‌اند. اکنون ما در آستانه یکی دیگر از این لحظات تاریخی قرار داریم و تحلیل و پیش بینی درست از این تحول بزرگ تنها با نگاهی جامع که مجهز به اندیشه های خارج از چارچوب رسمی است میسر خواهد شد.

این تصویر تیره و تار برخواسته از اراده برندگان وضع موجود بر نگهداری آن به هر قیمت ممکن است، اما بازی سرنوشت یکسره گوش به فرمان این قدرتمداران نخواهد بود زیرا

  1.  آمریکای ابرشرکتی فاقد دولت به مفهوم کلاسیک آن است و تصمیمات ی آن بر اساس منافع شرکتهای بزرگ گرفته می شود. گرچه دیرزمانی است که در مسابقه میان منافع متضاد شرکتها صنایع بانکداری، نفت و اسلحه سازی ابتکار عمل را در دست گرفته اند، اما صدای اعتراض بازیگران دیگر نیز بیش از گذشته به گوش می رسد.

 

  1. نابرابریهای اجتماعی و رخنه فقر به درون زندگی بخش بیشتری از طبقه سابقاً متوسط اعتراضات اجتماعی بی سابقه ای را رقم زده است که جنبش جلیقه زردهای فرانسه یکی از نمودهای بسیار بارز آن است. نظام سرمایه داری برای رویارویی ایدئولوژیک با اندیشه های جدید سوسیالیستی آماده می شود و در این راستا درصدد تصاحب این گفتمان است. برگزاری برنامه های مفصل دویست سالگی مارکس و ساختن فیلم مارکس جوان توسط کشورهای غربی که همواره از سرآمدان مبارزه با جنبشهای سوسیالیستی بوده اند نشانه ای از درک این حرکتهای زیرپوستی است.

 

  1. در یک دهه گذشته روسیه و چین دوباره در قامت ابرقدرت ظاهر شده و جهان تک قطبی را به چالش کشیده اند. این تحول، نوید بخش فرصت تنفس برای کشورهای ضعیف تر است.

 

  1. و بالاخره ایستادگی و مقاومت ملتهای مستقل مانند ایران اجازه پیاده سازی بی دردسر این کابوس شوم را نداده است.

اما درباره ایران عزیز ما ذکر یک نکته را لازم می داند. این نگاه درصدد تبرئه حکومت و منزه جلوه دادن آن نیست، اما بر آن است که صاحبان قلم و بخش وسیعی از جریان روشنفکری نیازمند بازنگری در سمت و سوی انتقادات خویش‌اند. جمهوری اسلامی شایسته سرزنش و نقد جدی است اما نه به خاطر توسعه برنامه های موشکی که دست کم در چند ماه اخیر ارزش خود را نمودار ساخته اند. برعکس، جهت گیری انتقادات بایستی بر این مبنا باشد که حکومتی که در برابر قداره بندان بین المللی صف آرایی کرده است بیش از هر چیز نیازمند پشتوانه قوی داخلی است. در زمانه ای که قلدرمآبان جهانی در اندیشه تکه تکه کردن و غارت این سرزمین اند، هر عملی که همبستگی و نشاط ملی را تضعیف سازد کمک به دشمن متخاصم است. مبارزه با تهدیدهای خارجی با سرکوب تقاضاهای ساده زحمتکشان و یکدندگی در تحمیل یک سبک زندگی خاص به میلیونها انسان طبقه متوسط امکان پذیر نیست.

 جریان روشنفکری که قرابت بیشتری با درخواستهای طبقه متوسط دارد بایستی داوطلبانه شعارها و خواستهای طبقه فرودست را فریاد زند و آن را سرلوحه نقد و انتقاد خود قرار دهد و در عین حال از حکومت نیز به خاطر تلاش برای حفظ موجودی به نام ایران تقدیر به عمل آورد. این طبقه با گرفتن چنین مسئولیتی می تواند گامی بزرگ در راستای گفتگو میان حاکمیت و مردم بردارد.

 

۷۰ تریلیون دلار بدهی اقتصاد آمریکا  - بخش اول: سلطه دلاری زمینه ساز کسری مزمن

۲۴۴ تریلیون دلار بدهی اقتصاد جهانی وقتی همه بدهکارند! طلبکار کیست؟

به بهانه ناآرامی های اخیر اکوادور

یک ,ای ,اند ,های ,جهان ,ترامپ ,است که ,از این ,آن است ,که در ,آن را

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چاپ کتاب در مشهد